تاریخ بروز رسانی آبان ۱۳, ۱۴۰۱
مادری در چنگال اعتیاد فرزندان نامش پروانه است و ۵۱ سال سن دارد. پروانه به مدت ۲۷ سال است که به عنوان پرستار برای یکی از بیمارستان های دولتی مشغول به کار است. از بخت بد، شوهرش معتاد از آب درآمده و چهار بچه دارد که دو تا از آن ها پسر بوده و دوتای دیگر دختر. دخترا بر سر خانه و زندگیشان رفته اند؛ اما پسر ها راه پدر پیشه کرده و به اعتیاد رو آورده اند. خرج مصرف موادشان ماهانه از ۱۰ میلیون تومان فراتر می رود. تازه بماند هزینه های عرق خوری و دور همی هایی که برای هم منقل هایشان می گیرند.
اعتیاد همسرم و فرزندم
اعتیاد همسرم با وجود اینکه پروانه شبانه روز کار می کرد، باز هم از پس مخارج مواد مردان خانواده بر نمی آمد. تا اینکه برای پرداخت هزینه های زندگی مجبور به رو آوردن به کار های غیر اخلاقی و غیر قانونی شد. داستان زندگی او از زبان خودش با فراز و نشیب های بسیاری همراه است. هم اکنون در بند زنان یکی از زندان ها می باشد تا دادگاه رای قطعی را برای او صادر کند.
۳۰″ سالم بود که مرا به عقد رحیم در آوردند. آن زمان هم شاغل بودم. البته به عنوان بهیار. اما زندگی پر از آرامش با رحیم باعث شد که درس بخوانم و بتوانم مدرک پرستاریم را بگیرم. رحیم راننده ماشین سنگین بود و درآمد خوبی داشت. اما زمانی که فرزند اولمان به دنیا آمد، او بر کارش اضافه کرد تا بتواند زندگی مرفهی برای ما فراهم کند. برای همین شبانه روز در جاده ها رانندگی می کرد و برای مقابله با بی خوابی، روی به مصرف تریاک، هروئین و.. آورد. سال های اول اعتیادش، می توانست مقدار مصرفی مواد مخدر را کنترل کند؛ برای همین هم، من چندان به او سخت نمی گرفتم. اما حدود ۱۷ سال بعد، درست زمانی که فرزند آخرمان تنها ۷ سال داشت، دچار تصادف شدیدی شد که در پی آن مجبور به فروختن لاشه ماشین شد. از آنجایی که آسیب های جسمانی رحیم بسیار وخیم بودند، او برای کاهش درد لگن شکسته اش مصرف مواد را افزایش داد. من نیز که گمان می کردم در حال درد کشیدن است کاری به کار او نداشتم.
اعتیاد پسرم به گل و مواد مخدر
پیشگیری از اعتیاد جوانان به گل ماری جوانا و آموزش سلامت جامعه
اعتیاد فرزندم سال ها گذشت و فرزندانم در دود تریاک و هروئین و گاها تزریقات مورفین بزرگ شدند. تمام امیدم به این بود که پسرانم وضعیت پدرشان را می بینند و دنبال راه او نمی روند. اما این خیال خامی بود. زیرا که فرزندانم آنقدر بوی تریاک استشمام کرده بودند که خود به معتادی سخت تر از پدرشان تبدیل شده بودند. پسر بزرگم از ۲۲ سالگی و کوچکتر از او از سن ۱۹ سالگی مصرف مواد مخدر را شروع کردند. هر بار که اعتراض می کردم مرا به باد کتک می گرفتند و مرا مجبور می کردند که هر چه پول در کارت های بانکی دارم را به آن ها بدهم.
من که از پس مخارج آن ها بر نمی آمدم، کم کم شروع به برداشتن مرفین از بیمارستان کردم. هر بار که پزشک دوز خاصی برای بیماران تجویز می کرد، من کمتر تزریق می کردم تا بتوانم مقدار از آن را یا بفروشم و یا به خانه بیاورم. اما این روش تنها می توانست سوراخ کوچکی از منجلابی که در آن گرفتار شده بودم را بپوشاند.
حوادث اعتیاد خانواده
با اوج گرفتن مصرف مواد مخدر پسران و همسرم، دیگر راه های معمول پاسخگوی نیاز آن ها نبود. برای همین مجبور شدم راه چاره ای بیابم. من پرستار باسابقه ای بودم و سال ها در بخش زنان و زایمان، بیماران سرطانی و… کار کرده بودم. خوب می دانستم که چگونه یک بچه را به دنیا می آورند. برای همین هم به زنانی که می خواستند به صورت غیر قانونی بچه های خود را سقط کنند و یا از شر بچه های متولد شده خود خلاص شوند، کمک می کردم. اغلب این زنان یا به اعتیاد دچار بودند و یا رابطه نامشروع داشتند. برای همین زمانی که به آن ها پیشنهاد می دادم که فرزندشان را در ازای پول به خانواده ای بسپارند، بسیار خوشحال می شدند.
از این راه پول خوبی آیدم می شد و می توانستم از پس مخارج خانه و اعتیاد پسران و همسرم بر بیایم. اما مشکل از آنجایی شروع شد که من فرزند زنی را که بدون اجازه همسرش بچه اش را سقط کرده بود را پذیرفته بودم. شوهرش بعد از پیگیری های بسیار به مکان من پی برده بود و با چند مامور و حکم قانونی برای جلب من آمد. الان منتظر حکم دادگاه هستم. از آنجایی که بچه سقط شده زیر سه ماه بود، احتمالا حکم سنگینی برایم در نظر نگیرند. ای کاش در جای از قانون بی پناهی و جبر مرا برای انجام این کار در نظر بگیرند.
پایان متن.
نیلوفر ساکی
پاسخ دهید