زنی که در سن چهل سالگی اعتیاد به مواد مخدر دارد و همسرش را عامل این بدبختی میداند.
این خانم با دستی لرزان روسریش را درست میکند و با رنگ زرد رنگی که رخسار دارد میگوید : آنروز که به خاستگاریم آمد سالم بود و مشکلی نداشت و برای آینده ترسی نداشتم اما بعد از…
اما بعد از سه سال که از ازدواج ما میگزشت متاسفانه با دوستان مصرف کنند و رفیق بازی که میکرد اعتیاد به مواد مخدر گرفتار و الوده شد.روزهای اول واکنش تندی نسبت به اعتیاد او نشان دادم و خیلی بحث کردم. اما خب فایده نداشت و من به خاطر بچه ام سوختم و ساختم.
زن جوان افزود: البته یکی از علت هایی که باعث شد نتوانم تصمیم قطعی برای روشن کردن تکلیفم با این مرد بی مسؤلیت بگیرم مشکلاتی بود که بعد از طلاق دختر خاله ام بر سرش آمده بود و من شاهد آن بودم. راضیه در ادامه گفت:چند سالی از اعتیاد به مواد مخدر همسرم میگذشت و قیافه او خیلی تابلو شده بود و هر آشنا و همسایه مرا میدید دلیل آنرا از من سوال میکرد و مثلا میگفتند که چرا چهر همسرت و شرایط اینطوری شده
زن جوان ادامه داد : شرایط خیلی برایم سخت شده و بخاطر مشکلاتی که داشتم فشاری که تحمل میکرد دارای سردردهای شدیدی و عحیب شدم و برای فرار از این شرایط سردرد و با اصرار و تعارف همسرم به مصرف مواد مخدر رو آوردم و من هم به اعتیاد مواد مخدر را پیدا کردم،روز به روز در باتلاقی فرو رفتم که راه گریزی از آن نداشتم.
کم کم ترس اعتیاد برایم جلوی همه از بین رفت و دیگر ترسی از این که مرا زن معتاد بخوانند نداشتم. اما چند روز قبل فهمیدم پسرم نیز به اعتیاد مواد مخدر کشیده شده و نمی خواهم او هم مثل من و پدرش بدبخت شود.راضیه اما در پایان صحبتش گفت : رفیق بازی و ندانم کاری زندگی ام را نابود کرد و اگر حواس مان را جمع می کردیم و یا روزی که متوجه شدم شوهرم به راه خطا رفته ، راه و روش درستی برای نجاتش انتخاب می کردم این طوری نمی شد.
پایان متن.
پاسخ دهید