تاریخ بروز رسانی اسفند ۲۰, ۱۳۹۷
از روزی که چشم باز کردم، در خانواده ای که مدام پای بساط منقل بودند، قرار داشتم. خانواده ای که نه تنها من برایشان مهم نبودم، بلکه سرنوشت و آینده من نیز در قبال هر گرم مواد مخدری که استفاده می کردند، هیچ ارزشی نداشت. با دانستن این امر، خود را به درس و کتاب وابسته کردم و وارد دانشگاه شدم. ترم ها را با موفقیت سپری می کردم، تا اینکه با پسری که امروز به عنوان همسر در کنارم است، آشنا شدم.
بدون مخالفت خانواده ام ازدواج کردیم و به زیر یک سقف رفتیم. همسرم مرد خوش اخلاقی بود، اما آنچه ما را از یک زندگی راحت باز می داشت، بیکاری همسرم بود. شرکت کردن و عدم موفقیت او در مصاحبه های متعدد کاری باعث شد، که او دچار افسردگی شود و کم کم به سوی مواد مخدر سوق یابد. من نیز که به دلیل سقط های مکرری که داشتم، در حال روز چندان خوبی به سر نمی بردم.
با مشورت یکی از دوستانم که خود معتاد بود، به مصرف مواد مخدر روی آورده، تا از این طریق به درمان سقط های مکررم بپردازم. چند ماه اول همسرم متوجه اعتیادم نشد، اما بعد از مدتی که مرا پای سیخ و منقل دید، کنترل خود را از دست داد به اعتیاد زنان فکری نمیکرد و بعد از ضرب و شتم، مرا از خانه بیرون کرد. چند وقتی در خانه اقوام و آشنا هایمان ماندم. تا اینکه تصمیم به ترک اعتیاد گرفتم. از این رو با مراجعه به کمپ ترک اعتیاد زنان ، خود را ترک داده و دوباره به زندگی مشترکمان بازگشتیم.
۶ بار ترک اعتیاد اختیاری و اجباری در کمپ
اما این تنها باری نبود که در کمپ بانوان بستری می شدم. بلکه حتی بعد از باردار شدنم نیز، لذت استفاده از مواد مرا وسوسه می کرد. تقریبا دخترم یک ساله بود که باز به سوی مواد مخدر محرک شیشه روی آوردم. اما این بار که همسرم متوجه شد، نه تنها مرا از خانه بیرون کرد، بلکه درخواست طلاق نیز داد.
این روند مرا دچار بحرانی روحی کرد. آنقدر که تصمیم گرفتم بعد از ۶ بار ترک اجباری و اختیاری در کمپ زنان و ۲۰ بار را ترک در خانه، این برای همیشه از شر این مواد افیونی خلاص شوم. مشاوران خانواده همسرم را متقاعد کردند تا فرصتی دیگر به زندگی مشترکمان بدهد. این بار دیگر نه به خاطر خودم، بلکه به خاطر اشک های دخترم و داشتن همیشگی او، به کمپ آمدم تا یک بار برای همیشه، ترک کنم.
پایان متن.
پاسخ دهید