تاریخ بروز رسانی مرداد ۲, ۱۳۹۸
نامش زیبا بود و البته چهره اش نیز مانند نامش زیبا و جذاب. مو های بلوند با چشمانی عسلی. او را اولین بار پس از باز شدن در بازداشتگاه دیدن. حالتش شبیه دختر بچه های ۱۲ ساله بود. انگار که اصلا بزرگ نشده بود. با بازشدن در، آغوشش را به روی مامور آگاهی باز کرد و فریاد کنان گفت: خدایا شکرت که دارم میرم زندان با داشتن اعتیاد زنان بدون تجربه ترک یک بار در کمپ بانوان
مامور بازداشتگاه که از از قبل زیبا را می شناخت او را از بغلش جدا کرد و با جدیت گفت: مگر داری آزاد میشی که اینقدر خوشحالی؟ زیبا هم به همان بچه گانه گفت؛ نه، ولی دارم میرم جایی که سقف داره، غذا بهت میدن و از همه مهمتر، دوستای صمیمیم اونجا هستن.
واقعیت تلخ اعتیاد زنان سو استفاده دختران فراری از زندگی
رفتار زیبا برایم جالب بود. به همین دلیل به سراغ پرونده اش رفتم تا از جرمش آگاهی یابم. زیبا جرم دوست پسرش را به گردن گرفته بود. جرم دزدی که چندین سال حبس در پی داشت. در حین خواندن پرونده اش بودم که مرا صدا زدند تا آماده انتقال زندانیان شویم. مقصد زندانی ها در ورامین بود. جلوی ماشین نشستم و از پشت دیواری آهنی به صحبت های آن ها گوش می دادم. زیبا یک ریز حرف میزد. مشخص بود که تا ورامین خبری از سکوت نیست.
به همین دلیل پنجره آهنی کوچک را باز کردم تا از این فرصت استفاده کنم و به عنوان روانشناس اداره آگاهی، به روانکاوی یکی از مجرمان بپردازم. زیبا را صدا زدم. او نیز با همان حالت بچه گانه با شیطنت های خاص خودش به کنارم آمد. در مورد علت اینکه چگونه به این جرم اعتراف کرده است پرسیدم، او نیز تمامی ماجرا برایم شرح داد؛ جرم مربوط به دوست پسرم بود. رفته بودند دزدی. من حتی روحم هم خبر دار نبود. اما وقتی بهم گفت که گردن بگیرم. من قبول کردم. بهرحال زندان بهتر از بی مکان بودن هست.
خانواده ات کجا هستند، چرا به سراغ آن ها نمی روی؟
آه بلندی کشید و گفت که ۲۰ سال است آن ها را ندیده است. ۱۲ ساله بودم که به خاطر رفاقت با دوستم از خانه فررا کردیم و به تهران آمدیم. دوستم به خاطر ازدواج با دوست پسرش فرار کرد. او به مقصودش رسید و بعد از آن که دیگر کارش با من تمام شد، مرا در خانه ای با ۴ مرد زندانی کرد. بعد از آن روز من دیگر آن زیبای سابق نشدم. مصرف قرص های روانگردان و بی بند و باری پیشه ام شده بود. خانواده ام بار ها به سراغم آمدند، ولی من هر بار فرار می کردم، تا اینکه دیگر از دست من خسته شدند و مرا به حال خودم رها کردند. الان حدود ۲۰ سال است که خبری از آن ها ندارم.
داشتن اعتیاد به مواد مخدر
من هر بار با کسی دوست می شدم. به خانه هایشان می رفتم و تا مدتی که با آن ها بودم، خرج خورد و خوراک و موادم را می دادند. بعد از مدتی که آن ها دختر دیگری را پیدا می کردند، مرا خانه بیرون کرده و من باز هم روانه کوچه و خیابان می شدم. این طور شد که ۲۰ سال از زندگیم را در دربه دری سپری کردم. ضربه های زیادی در زندگی ام خوردم.
یک نمونه اش بزرگ کردن بچه دوستم بود. زمانی که دوستم و شوهرش به زندان افتادند، من از فرزندشان مراقبت می کردم. اما همین که از زندان آزاد شدند، فرزندشان را از من گرفتند و مرا از خانه بیرون کردند. یک بار دیگر به خاطر جرم دوست پسرم به زندان افتاده بودم. این بار هم که به خاطر دوست پسر آخرم.
راستش را بخواهی روی بازگشت ندارم. می ترسم که برگردم و ببینم که پدر و مادرم مرده اند. میترسم که پدرم از چشم انتظاری من مرده باشد. از من دیگر چیزی باقی نمانده است. دختری شیرین عقل که فقط مایه آبروریزی است. دوست دارم زمانی خانواده ام را ببینم که به من افتخار کنند. نه الان که نه فرزندی دارم، نا خانواده ای، نه شغلی و نه آیندی. بعد از این حرفا بغض زیبا ترکید و شروع به گریه کردن کرد. گفت که نمی خواهد بیشتر از این توضیح دهد. به خواسته اش احترام گذاشته و او را در تنهایی خودش رها کردم، تا که شاید به عاقبت کار هایش بیاندیشد.
تحلیل روانشناسی
خانواده شرط اول در تربیت درست فرزندان و گرایش آن ها به مواد مخدر است. این والدین هستند که باید با مطالعه و آگاهی از نیاز های کودکان و نحوه تربیت آن ها در هر سن، آن ها از خطرات و آسیب ها محفوظ نگه دارند. معمولا دختران نوجوان در سنین بین ۱۵ الی ۲۰ سالگی، دارای غرور و جسارت بسیار زیادی می باشند، که در صورت کنترل نشدن، منجر به فرار از خانه و یا گرایش آن ها به اعتیاد شود.
خانواده ها باید بدانند که در صورت بروز هر کدام از ناهنجاری ها، تنها با یک ترک کردن در کمپ ترک اعتیاد زنان ماجرا به پایان نخواهد رسید. زیرا تا مشکل و علت گرایش فرد به مواد مشخص نشود، نمی توان تمایل نوجوان به مواد مخدر و یا فرار از خانه را، از بین برد. به همین منظور مراجعه به روانشناس و روانپزشک بسیار ضروری است.
پایان متن.
پاسخ دهید