از آرزو پزشک شدن تا بستری در کمپ اعتیاد زنان

2.4/5 - (5 امتیاز)

تاریخ بروز رسانی مرداد ۲, ۱۴۰۱

از آرزو پزشک شدن تا بستری در کمپ اعتیاد زنان ، یکی از دانشگاه های تراز اول کشور قبول شدم. آنچنان شاد و مسرور بودیم که خانواده ام مهمانی بزرگی به اهل فامیل داد و به آن ها گفت که از امروز به بعد ویزیت ها رایگان است. همگی ما از اینکه توانسته بودم شاخ قول را در کنکور بشکنم، خوشحال بودیم. با ذوق و سر زندگی به جمع کردن وسایل می پرداختیم تا برای رفتن و ثبت نام آماده شویم.

جریان از این قرار بود که رشته پزشکی، از همان روز اول وصله تن من نبود. آنقدر برایم دشوار و طاقت فرسا می آمد، که بالاترین نمره من در دروس عمومی و آن هم ۱۵ بود. ترم او را مشروط شدم و همین ضربه سنگینی به من وارد کرد. ترم دوم را خواستم جبران کنم. برای همین شبانه روز درس می خواندم و خود را در اتاق خوابگاهم حبس کرده بودم هم اتاقی هایم بسیار خوشگذران و سرخوش بودند. برایم جای تعجب داشت که چرا این دختران با این همه خوشگذرانی باز هم نمراتشان کمتر از ۱۷ نمی شود.

 

امتحانات خرداد ماه نیز، به اتمام رسید و من باز هم در دو درس مشروط شدم. نمی دانستم علت شکست خودنم کجاست و همین مرا عصبی می کرد. تا اینکه در ترم پاییز با یکی از همان هم اتاقی های سابقم هم اتاق شدم. از بد روزگار بود، که من و مهرانا در یک اتاق ساکن شدیم. مهرانا که از وضعیت من با خبر بود، دلش به حالم سوخت و بالاخره راز موفقیت های درخشانش را برایم آشکار کرد.

پزشک شوم کمپ ترک اعتیاد زنان

شروع مصرف اعتیاد به مواد مخدر

اوایل من نمی دانستم که مواد مخدر چیست و چه شکل و شمایلی دارد. برای همین هم وقتی مهرانا کمی تریاک کف دستم گذاشت و گفت بخور، با میل و بدون سوال این کار را کردم. بار اول انرژی مضاعفی در من ایجاد کرد و من که نزدیک امتحانات میان ترمم بودم، توانستم نمراتی که در رویا هم نمی دیدم را کسب کنم.

دفعات بعدی خودم به سراغ مهرانا می رفتم، تا به قول خودش، باز هم از همان قره قروت به من بدهد. اما این بار قره قروت ها قیمت داشتند و بالاخص که بسیار هم گران بودند. من نیز که برای قبولی در امتحاناتم به این چنین انرژی نیاز داشتم، با کمال میل پرداخت می کردم. و شروع اعتیاد تریاک من بود

امتحانات پایان ترم سوم نیز به پایان رسید و من خوشحال از اینکه توانسته بودم همه ی آن ها را پاس کنم، به خانه بازگشتم. در همان روز های اول بعد از بازگشتم، مدام کسل و خواب آلود بودم و بدن درد شدیدی داشتم. نمی دانستم علت چیست و به هر دکتری مراجعه کردم مشتی قرص و دارو برایم تجویز می کرد؛ اما هیچکدام اثر نداشتند. تا اینکه یکی از دکتر ها، چکاپ کاملی برایم تجویز کرد و در آن چکاپ بود که متوجه اعتیادم شدم. روزی که متوجه شدم دنیا بر سرم خراب شد. با مهرانا تماس گرفتم و شروع به گریه کردن کردم. اما در کمال ناباوری او فقط سر من داد می زد و همه کار ها را تقصیر بی عرضه گی و خنگ بودنم انداخت.

به هر زحمتی بود دو هفته تحمل کردم تا اینکه برای شروع ترم چهارم به خوابگاه بازگشتیم. دیگر تحمل درد را نداشتم و از مهرانا خواستم که کمی تریاک به من بدهد. او نیز با اکراه حدود ۱۰ گرم تریاک به من داد و گفت این سهمیه این ترمم است. من که از شدت بدن درد، کنترلی بر روی ذهن و افکارم نداشتم، تمام ده گرم را یکجا خوردم و بعد از آن را دیگر به خاطر ندارم.

چشم که باز کردم به دلیل اوردوز در بیمارستان بودم و خانواده ام نیز بالای سرم بودند. از بد روزگار خبر به حراست دانشگاه رسید و بعد از آن حکم اخراج من و مهرانا و چند دختر دیگر صادر شد. پدرم از دیدن روزگار من بسیار دل شکسته شد. آنقدر که گفت ای کاش دختری مثل من نداشته بود. اکنون در کمپ ترک اعتیاد زنان هستم تا پاک به آغوش خانواده ام بازگردم. آینده ام که سوخت، امیدوارم حداقل خانواده ام از من قطع امید نکنند.

پایان متن .

نیلوفر ساکی

چاپ مطلب

پاسخ دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. فیلدهای مورد نیاز علامت گذاری شده اند *

شماره تماس مستقیم کمپ زنان