تاریخ بروز رسانی مرداد ۱۰, ۱۴۰۲
از اعتیاد تا خود فروشی تجاوز تا اعتیاد به مواد تزریق معتاد متجاهر دختر ۱۷ ساله نامش دلارا است و تنها ۱۷ سال سن دارد، اما اگر سن واقعیش را ندانید، گمان می کنید که با یک زن ۲۸ ساله در حال گفتگو هستید. اولین بار که به کنارش رفتم انتظار داشتم که از بچه های ریز و درشتش برایم بگویید. اما برعکس او از ۴ جنین سقط شده اش که حاصل روابط نامشروع بودند، برایم گفت.داستان زندگی دلآرا شبیه یک دختر معمولی بوده است. دختری که مانند همه دختران سر به زیر به مدرسه می رفته و تنها تفریح او رفتن به کافی شاپ با دوستانش بود. اما یک تفاوت وجود داشت. آن هم وجود شوهر عمه ای که دام بزرگی برای سوءاستفاده از دلآرا پهن کرده بود.
از تجاوز تا اعتیاد به مواد تزریق معتاد متجاهر
داستان غم انگیز زندگی دلآرا از روزی شروع می شود که شوهر عمه او به در مدرسه می رود و او را به بهانه مهمانی خانوادگی در خانه شان، به خانه ی فساد می برد. دلارا در حالی که در خاطراتش غرق شده بود تعریف می کرد:
“۱۵ سال سن داشتم که اولین رابطه جنسیم را با شوهر عمه ام تجربه کردم. آنقدر شوکه شده بودم که خشکم زده بود. بعد از تجاوز، او چند عدد قرص به من داد و مرا به در خانه رساند و تاکید کرد که کسی نباید متوجه رابطه مان شود. من که بسیار ترسیده بودم، مستقیم به اتاقم رفتم و آن شب را تا صبح در بهت به سقف اتاقم خیر شده بودم. روز بعد که به مدرسه رفتم درد عجیبی داشتم. از مدرسه اجازه خواستم تا به خانه بروم که در مسیر خانه باز هم شوهر عمه را دیدم.
هر بار که به سراغم می آمد، دست و پایم می لرزید. جرات حرف زدن نداشتم. چه کسی حرف مرا باور می کرد. نهایت می گفتند که شوهر عمه ام را از راه به در کرده ام و عمه ام را بدبخت. برای همین حرفی نمی زدم. تعداد دفعاتی که او با من رابطه داشت از ۱۵-۲۰ بار گذشته بود. دفعات آخر دیگر جذابیت روز های اول را برایش نداشتم و او این بی میلی را با تعارف کردن من به دوستانش نشان می داد.
یک روز که خیلی باب میلش نبودم، با عصبانیت از اتاق به بیرون رفت و یکی از دوستانش به اتاق آمد. آن روز من با ۵ نفر رابطه داشتم. بعد از آن دیدم دو نفر آمدند و دستم را گرفتند و یک نفر دیگر چیزی به من تزریق کرد. ۵ دقیقه بعد، دیگر متوجه وقایع اطرافم نشدم. وقتی به هوش آمدم روی تختم دراز کشیده بودم و مادرم نگران نگاهم می کرد. گویا شوهر عمه ام به آنها گفته بود که مرا در حال آمدن به خانه پیدا کرده است و مرا با خود به خانه آورده.
تجاوز و آسیب اعتیاد زنان
عدم اگاهی خانواده نسبت اعتماد اعضا خانوده و آسیب اعتیاد در زنان و در ادامه ،
بعد از آن روز من درد بسیار زیادی در تمام بدنم احساس می کردم. آنقدر که فکر می کردم بند بند استخوان هایم در حال شکستن هستند. با شوهر عمه ام تماس گرفتم و گفتم که حالم خوب نیست. او نیز با سردی تمام گفت: آدرس را که بلدی خودت بیا.
اولین بار بود که با میل خودم به آنجا می رفتم. به آنجا که رسیدم ۱۰ الی ۱۵ مرد در حیاط خانه منتظر مانده بودند. شوهر عمه ام را در داخل خانه دیدم به کنارش رفتم و او مرا به مرد دیگری که نامش آرش بود پاس داد و گفت:” بسازش و بفرستش برای کار”. منظور حرفش را متوجه نشدم تا اینکه آرش مرا به اتاقی برد و چیزی برای من تزریق کرد. دوباره احساس بی حسی کردم و چشمانم سیاهی می رفت. در همان حال آرش مرا به اتاق دیگری برد و بر روی تختی دراز کرد. لباس هایم را درآورد و یکی یکی مرد ها را به داخل خانه روانه می کرد. یادم نمی آید، آن روز ۱۰ یا بیشتر مرد به من تجاوز کردند. البته فقط من نبودم. چند دختر دیگر نیز مانند من در اتاق های دیگر بودند که آن ها هم در ازای مواد مخدر روسبی گری می کردند.
حال روزم هر روز بدتر می شد. دیگر به مدرسه نمی رفتم و خانواده ام از من شاکی بودند. نمی خواستم آن ها از ماجرا بویی ببرند. مخصوصا حالا که باردار هم بودم. برای همین یک روز صبح مقداری از لباس هایم را در کوله ام ریختم و برای همیشه خانه را ترک کردم.
از آن روز به بعد، با هر کسی که بتواند مواد مرا تامین کند، رابطه داشتم. الان هم به عنوان معتاد متجاهر مرا به کمپ اجباری بانوان آورده اند. راستش نمی دانم بعد از ترک باید چه کنم و به کجا بروم. احتمالا دوباره به همان کار قبلی مشغول شوم.
پایان متن.
نیلوفر ساکی
پاسخ دهید