نامش محسن بود در کمپ ترک اعتیاد مردانه. پسری که اگر سنش را نپرسیده بودم گمان می کردم حداقل ۴۰ سال سن دارد. در گوشه ای از کمپ تمایلی مردان نشسته بود و به آینده ای که حتی خود از آن اطمینان نداشت فکر می کرد. به کنارش رفتم و نامش را پرسیدم. با بی میلی نامش را گفت. از علت اعتیادش سوال کردم. داستان زندگی محسن مانند بیمارانی که از روی ناراحتی و فراموش کردن یک داغ به سمت مواد مخدر راهی شده اند.
اعتیاد به تریاک استاد کار
استادی که من به عنوان شاگرد در کنارش کار می کردم، معتاد به اعتیاد تریاک بود. گاهی به یکی از ما می گفت تا برایش تریاک بخریم. اغلب من قبول می کردم که این کار را بکنم چون بعد از خرید مواد، پول خوبی به من می داد و من می توانستم با آن پول برای خواهر هایم عروسک و لباس و … بخرم تا به بهانه ای هدیه ها بتوانم به خانه مادربزرگم بروم.
نیش عقرب و شروع ماجرا
داستان زندگی محسن را از زبان خودش بشنویم: “من پسر بزرگ خانواده بودم. بعد از من دو خواهر کوچکترم بودند که وابستگی زیادی به من داشتند. پدرم نانوا بود و مادرم خانه دار. مادرم زنی بسیار زحمت کش بود و دوشادوش پدرم کار می کرد. همه چیز بر روی روال بود. تا اینکه یک شب تابستانی که دور هم جمع شده بودیم، مادرم توسط یک عقرب از ناحیه گردن گزیده نیش عقرب شد. تا اینکه مادرم ساعت ۲ نیمه شب جان خود را بر اثر خفگی از دست داد
بعد از مرگ مادرم، پدرم نمی توانست جای خالی او را پر کند. برای همین مسئولیت دو خواهرم را مادربزرگم به عهده گرفت و من ماندم و پدرم. پدرم که مدام مشغول کار کردن بود و من هم که تنهایی خود را با مدرسه و دوستانم پر می کردم حقیقت اش را بخواهید اصلا میلی به درس خواندن نداشتم. برای همین از تابستان همان سال در یک مکانیکی مشغول به شاگردی شدم.
رفتن به کمپ ترک اعتیاد تمایلی
دو سال از مرگ مادرم می گذشت و تلاش های من برای کنار آمدن با نبودش بی فایده بود. دیگر به پوچی رسیده بودم. معتاد شدنم و اعتیاد به تریاک من خیلی طولی نکشید. ظرف تنها ۳ سال، تبدیل به یک معتاد کامل شده بودم.سال ها گذشت و آستانه ۲۹ سالگی هستم. مادربزرگم دیگر توان نگهداری از خواهر هایم را ندارد و پدرم دوباره ازدواج کرده و صاحب خانواده ای شده است. به همین علت من باید سرپرستی خواهر هایم را به عهده بگیریم. اما با این وضع اعتیاد نمی توانستم.
سرپرستی خواهر هایم که الان دیگر بسیار شبیه به مادرم شده اند برای من روزنه امیدی بود تا بتوانم دوباره به زندگی بازگردم. اما اول باید از شر این مواد عفیونی خلاص می شدم. پس تصمیم را گرفتم و با میل خودم برای ترک به کمپ اعتیاد تمایلی آمدم. الان حدود ۲۵ روز است که در کمپ ترک اعتیاد هستم و امیدوارم بتوانم از این مسیر سربلند بیرون بیاییم و سرپرست خوبی برای خواهر هایم و جبران آن باشم.
پایان متن.
نیلوفر ساکی
پاسخ دهید