اعتیاد به شیشه مادرم

3/5 - (3 امتیاز)

تاریخ بروز رسانی شهریور ۲۰, ۱۴۰۳

اعتیاد به شیشه مادرم شروع شد در حقیقت زندگی من با ورود احمدرضا به خانه مان تغییر کرد. احمدرضا مردی بود که بالاخره مادرم برای ازدواج کردن او را پذیرفته بود. او مردی بسیار خوش قد و بالا با چهره ای جذاب بود. شغل احمد رضا آزاد بود و زندگی مرفهی داشت؛ به اصرار مادرم به خانه ما آمد تا با ما زندگی کند. از همان روز اول از نوع نگاه کردنش به خودم خوشم نیامد. نگاه های سنگینش را بر روی خودم احساس می کردم. برای همین هم زمانی که او در خانه حضور داشت، تا جای ممکن از اتاقم بیرون نمی آمدم و حتی در لباس پوشیدنم نیز دقت می کردم.

از ازدواج تا اعتیاد به شیشه

از ازدواج احمدرضا و مادرم حدود شش ماهی می گذشت که من متوجه شدم او مادرم را به دام اعتیاد مخدر شیشه کشانده است. در حقیقت چند باری مادرم را در حال کشیدن مواد شیشهدیدم. همین باعث شده بود که احساس ناامنی بسیاری داشته باشم و اغلب اوقات یا در خانه نباشم و یا اگر هم هستم، در اتاقم را قفل کنم.

حدود یک سال از این وصلت می گذشت و من هر روز منزوی تر می شدم و مادرم بیشتر در دام اعتیاد گرفتار می شد. تا اینکه کم کم احمدرضا سعی کرد به من نزدیک شود. از اینکه میخواست در کنارم بنشیند احساس تنفر می کردم. چند باری سعی کرد که مرا لمس کند که با برخورد تند من مواجه شد. برای همین شکایت مرا به مادرم کرد و حرف های بسیاری از قبیل اینکه من سعی دارم رابطه زناشویشان را خراب کنم و یا اینکه من به آن ها حسادت می کنم را پیش کشید.

 مادرم که احمدرضا را بسیار دوست داشت، تمامی حرف هایش را باور می کرد. برای همین زندگی من از آن روز به بعد، تبدیل به جهنمی بی بدیل تبدیل شد. دیگر حتی نمی توانستم از اتاقم برای آب خوردن بیرون بیاییم. درس هایم به شدت افت پیدا کرده بودند و من احساس تنهایی شدید می کردم. چند باری خواستن در این مورد با مادربزرگ و دایی هایم صحبت کنم، اما احساس می کردم آن ها نیز مرا مقصر خواهند دانست. برای همین صبر کردم تا که شاید مادرم خودش چهره واقعی احمدرضا را ببیند.

اعتیاد به شیشه مادرم
ترک اعتیاد شیشه کمپ زنان

توجیه درمان در کمپ زنان

مادرم هر روز بیشتر از روز قبل در دام اعتیاد گرفتار می شد و بارها باو صحبت کردم که برای ترک اعتیاد شیشه کمپ زنان مراجعه کند ام گوش نمیکرد و هربار بهانه و زمان میاورد. تا اینکه کاملا به شوهرش وابسته شده بود. مادرم شده بود ماشین درآمد زایی و احمدرضا هم مسئول تامین مواد مادرم. همه اینها را تحمل می کردم به امید اینکه کنکور قبول می شوم و از آن خانه بروم. اما متاسفانه این افکار من با قصد و نیت شوم احمدرضا یکی نبود. او قصد تعرض به من را داشت. یک روز که مادرم خانه نبود، او سعی کرد با زور وارد اتاقم شود. من که بسیار ترسیده بودم، با دایی هایم تماس گرفتم و البته از آن وضعیت هم فیلم گرفتم. با ورود دایی هایم احمدرضا منکر همه چیز شد. اما بعد از اینکه فیلم را به همه نشان دادم، او سعی کرد به من حمله کند که با ممانعت دایی هایم مواجه شد.

بعد از آمدن مادرم به خانه و دیدن وضعیت اعتیاد مادرم، آن ها اجازه ندادند که من در آن خانه بمانم. آن ها از احمدرضا شکایت کردند و مادرم را نیز به کلینیک ترک اعتیاد اجباری فرستادند. الان که بیشتر فکر می کنم، به این نتیجه می رسم که باید زودتر جریان را به خانواده مادریم اطلاع می دادم. واقعا خطر از بیخ گوشم گذشت.

پایان متن.

نیلوفر ساکی

چاپ مطلب

پاسخ دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. فیلدهای مورد نیاز علامت گذاری شده اند *

شماره تماس مستقیم کمپ زنان