این داستان زنی است که در میان سیل عظیمی از معتادان به صورت تصادفی انتخاب شده است و درباره نحوه چگونگی معتاد شدن خود می گوید.تا جایی که او با وسایل اعتیاد خود صحبت می کرد و آن ها زن و فرزند خود خطاب می نمود.
زنی که در سن چهل سالگی اعتیاد به مواد مخدر دارد و همسرش را عامل این بدبختی میداند. این خانم با دستی لرزان روسریش را درست میکند و با رنگ زرد رنگی که رخسار دارد میگوید : آنروز که به خاستگاریم آمد سالم بود و مشکلی نداشت و برای آینده ترسی نداشتم اما بعد از…
او برای تامین پول خرید مواد مخدرش پدر و مادرم را هم کتک می زد، لوازم منزل را می شکست و با ایجاد سروصدا در کوچه آبروریزی می کرد تا پدرم مجبور شود پولی به او بدهد. این وضعیت تا جایی ادامه یافت که……