نوجوان بودم که با مهدی آشنا شدم. از اول می دانستم که معتاد است، اما چون عاشقش بودم به خانواده ام چیزی نگفتم. بعد از مدتی دوستی، او را ترغیب به ازدواج کردم. بدون حضور خانواده اش و با اطلاع خانواده خودم به عقد هم در آمدیم. روزگار سپری می شد و من هر روز...