پانزده ساله بودم که پدرم فوت کرد. بعد از او اختیار زندگیم به دست برادران به ظاهر با حساسیت افتاد. آن ها هم به هر دلیلی مرا به باد کتک می گرفتند. جرات بیرون رفتن از خانه را نداشتم. نمی توانستم با دوستانم صحبت کنم و یا حتی در مسیر مدرسه مرا کنترل می کردند.مجبور...