تاریخ بروز رسانی شهریور ۱۵, ۱۴۰۲
اعتیاد به شیشه همسرم عروس خانواده هرگز فکرش را نمی کردم که شادی مواد مصرف کند. متاسفانه این را خیلی دیر متوجه شدم. درست شب عروسیمان. همان موقع که از شدت لرزش دست هایش امانش را بریده بودند و من گمان می کردم از شدت استرس و هیجان است.حدود سه سال قبل با شادی آشنا شدم. آن زمان هر دوی ما رزیدنت داخلی بودیم. شادی دختری پر شر و شو و باهوش بود. همیشه او را تحسین می کردم که با وجود این همه فشار کاری باز هم نمرات خوبی کسب می کند. من و شادی رابطه مان را از همان سال اول رزیدنی شروع کردیم. تفاهم بسیاری با هم داشتیم و من از اخلاق و رفتار او بسیار خرسند بودم. برای همین بعد از اتمام پایان دوره مان خواستم رابطه جدی تر شود. برای همین یک روز تمام جراتم را جمع کرده و از او خواستگاری کردم.
نامزدی و دوران عقد ما کلا به ۴ ماه رسید و بعد از آن ما می خواستیم که عروسی با شکوهی برگذار کنیم. بهترین تالار را رزرو کرده، بهترین لباس عروس، بهترین پذیرایی و همه خدمات به بهترین شکل انجام شد و ما هیچ کم کسری نداشتیم.ساعت ۴ بعد از ظهر بود که باید شادی را از آرایشگاه به آتلیه می بردم. مثل همیشه زیبا و باوقار بود. دستش را گرفتم و به خودم قول دادم که هرگز این دست ها را رها نکنم. در مسیر رفت شادی حتی یک کلمه هم حرف نمیزد. مدام کیفش را با دست هایش مچاله می کرد و عرق روی پیشانیش را پاک می کرد. چند باری خواستم او را دلداری بدهم که با لحن جدی او مواجه شدم. برای همین در مسیر سکوت کردم.
به تالار که رسیدیم، همهمه ای به پا شد و همگی با شور و هیجان به استقبال مان آمدند. در جایگاه نشستیم و من متوجه شدم که شادی حالش اصلا خوب نیست. از من درخواست یک لیوان آب کرد و من برای آوردن آب از جایگاهم بلند شدم. زمانی که برگشتم شادی نبود. سراغش را از اطرافیان گرفتم و گفتند به سرویس بهداشتی رفته است.
رفتار اعتیادی عروس
به سرویس بهداشتی رفتم و چندباری او را صدا زدم ولی جوابی نشنیدم. به سراغ خواهرم رفتم تا سرویس بهداشتی های زنانه را چک کند. بعد از آمدن خواهرم، دیدم که شادی با خوشحالی از سرویس بهداشتی خارج شده است و خبری از بداخلاقی ها و لرزش دست هایش هم نبود. رفتار اعتیادی پیش خود گمان کردم که مشکل جسمانی داشته و الان رفع شده است.
خوشحال تر از همیشه مراسم را به اتمام رسانیدم و به خانه رفتیم. فردای روز عروسی مان مانند هر زوج دیگری با خوشی همراه بود. تا اینکه دیدم شادی کم کم دارد تغییر ماهیت می دهد و به حالت بی قراری می رسد. این بار هم این تغییر رفتار ناگهانی را حمل بر خستگی گذاشتم.
اعتیاد به شیشه
چندین ماه از عروسی مان می گذشت و شادی هر روز لاغرتر می شد بخاطر اعتیاد شیشه زنانه و زیر چشمانش گود افتاده بود. همه علت این تغییر ظاهریش را از من پرس و جو می کردند، اما من دلیل قانع کننده ای نداشتم. تا اینکه یک روز بر حسب اتفاق لوازمی در خانه پیدا کردم که برایم خیلی عجیب بودند. با کمی پرس و جو متوجه شدم این لوازم برای مصرف شیشه استفاده می شود. منتظر ماندم تا شادی از این وسایل استفاده کند و همان موقع مچ او را بگیرم.
خودکشی عروس
متاسفانه خیلی طول نکشید که شادی از آن وسایل استفاده کرد و من همزمان او را دیدم. دیگر بهانه ای برای دروغ گفتن نداشت. برای همین هم به التماس کردن افتاد که به کسی چیزی نگوییم. من که دلشکسته تر از همیشه بودم، بر روی زمین نشستم و به دنبال یک “چرا” برای این کار شادی بودم. از خانه بیرون زدم. آنچه را که دیده بودم باور نمی کردم. از اینکه فریبم داده بود عصبانی بودم برای همین به خانه بازگشتم تا از او بخواهم که جواب سوالاتم را بدهد. متاسفانه شادی بعد از رفتن من از خانه با خوردن مقدار زیادی قرص خودکشی کرده بود. نامه ای برایم به جای گذاشته بود که در آن نامه نوشته بود، بار ها سعی کرده است که ترک کند و به کمپ ترک شیشه زنان مراجعه کند، اما این مواد عفیونی تمام بدنش حتی قدرت اراده اش را سست کرده بودند و دیگر نمی توانسته به این زندگی ادامه دهد.
پایان متن
نیلوفر ساکی
پاسخ دهید